+حسّش نیست برم هیئت
#بوم، بوم، بوم بوم، بوم، بوم بوم، بوم، بوم
-هیئت محلهی بالا رو دیدی؟؟
*نه! چهطور مگه؟؟!
-پسر دو تا تبل خریدن که اگه با هم بزنن صداش تا خوده خوده کربلا میره.
*نه بابا!! ایول دمشون گرم.
-اون یارو رو میبینی اون بالا؟؟
*کدوم یکی؟؟ همون که کنار در نشسته؟؟ شال قرمزه؟؟ یا اونی که پنجتا النگو داره، چهارتاش سفیده، یه زرد هم انداخته بینشون؟؟ یا اونی که لاک ناخونش توی تاریکی نور میده؟؟
-نه، اونی که اون کنار نشسته، همون که لباش سبز لجنییه. میبینیش؟؟
*آره!! چه خوشگله.
-دیشب وقتی داشتیم شام میدادیم بهش شماره دادم.
*ایول بابا کارت درسته. بیا بریم هیئت داره حرکت میکنه.
-بریم. چقدر هوا سرده.
*دیگه باید تحمّل کنیم. بالاخره این همه موهامون رو چسبوندیم، نمیشه که زرتی یه کلاه بکشیم روش.
-بهبه نگا کن ببین کی اینجاس!! رسیدن به خیر، کی اومدی؟؟
+همین امروز صبح ساعت دو رسیدم.
*آفرین چه خارجی شدی ساعت صفر، صفر و صفر، صفر دقیقه امروزه یا فرداس؟؟ نکنه دیروزه؟؟
+من برم زنجیر بگیرم میام پیشتون.
-اوگی، اوگی.
ٍ#به سلام مهندس چطوری؟؟ خوبی؟؟
+سلام، خوبم، شما خوبین.
#مهندس بچه که بودی گوهاخلاق بودی حالا که مهندسم شدی همون گوهاخلاقی هیچ فرقی نکردی.
#بوم، بوم، بوم بوم، بوم، بوم بوم، بوم، بوم
*حاجی بدو اونجا دارن شیر میدن.
#عزاداران محترم هیئت فاطمی خوش آمدید. مشرّف فرمودین. خوش آمدید.
-محکم زنجیر بزن، ببین چندتا دختر کنار خیابونه.
*مهندس ساعت چنده؟؟
+یازده و ربّ.
-منظورش همون بیست و سه و پانزده دقیقه هست.
#محکمتر بزن اون تبل رو، هی شماها با شمام!! بلند جواب بدین.
#حسین علمدارت چه شد؟! سقّا و سالارت چه شد؟!
+چند تا حسینیه دیگه باید بریم؟؟
# هنوز سه تا دیگه مونده اونا سال پیش اومدن حسینیه ما، ما امسال باید بریم حسینیهشون، اگه نریم ناراحت میشن، سال دیگه نمیان، اگه اونا نیان ما ناراحت میشیم سال بعدش نمیریم. اگه اینطوری بشه تا چند سال دیگه باید در حسینیه رو بست، اون وقت امام حسین غریب میمونه، قربون اون دستای بریدهی عباس برم، قربون اون مشک پاره پاره، جانم فدای اون گلوی بریدهی علیاصغر، بلند جواب بده، حسین علمدارت چه شد؟! سقّا و سالارت چه شد؟!
*چندتا شماره دادی امشب؟؟
-همش هزار و چهارصد و سی و هفتتا. تو چهکار کردی؟؟ دیگه داریم میرسیم حسینیه خودمون زنگ بزن به مزد بگیرای امام حسین بیان حسینیه.بگو نیم ساعت دیگه مزد میدن.
#بشینید میخوام روضهی حضرت علیاکبر بخونم واستون، الهی که نفسهای همهتون با نفسهای آقا علیاکبر گره بخوره.
+آقا علیاکبر که دیگه نفس نمیکشه.
+سلام، خوبی؟
@سلام، خوبم، تو خوبی؟؟ کی اومدی؟؟
+ممنون، دیشب ساعت دو رسیدم. بیا بریم اون گوشه بشینیم. عصات هم بذار کنار دیوار که گم نشه.
@باشه بریم.
#هوی بچه پاهاتو جمع کن. حسینیه احترام داره.
+مگه نمیبینی عصاشو؟؟ نمیتونه پاشو جمع کنه.
#چشه که نمیتونه پاشو جمع کنه.
+با اجازهتون زانوش رو عوض کرده.
#خدا شفاش بده. بیاین بریم مزدتون رو بهتون بدم که بعدش شلوغ میشه زیر دست و پا له میشین.
+فعلن میخوایم بشینیم.
#خلاصه از ما گفتن بود یه موقع دیر نیاین، مزد نگرفته برین خونه.
+باشه.