آشغال
شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۴۰ ب.ظ
اونقدر عصبانیام که نمیخوام بنویسم و اونقدر عصبانیام که دلم میخواد بنویسم. اونقدر عصبانیام که نباید چیزی بنویسم یا حداقل اینجا نباید چیزی نوشته بشه اما اونقدر عصبانیام که دلم میخواد همه چیز رو همینجا بنویسم. تجربهی نوشتن و انتشار توی این حال رو دارم اما باید جایی بنویسم که یادم نره چی گذشته و چرا گذشته. چرا باید اینجا بنویسم رو نمیدونم اما اونقدری عصبانی هستم که وقتی شروع به نوشتن کنم دیگه نفهمم چی میگم. از بازخورد تجربهی قبلی و توصیهی یکی از دوستان، ننوشتن در این حال بهترین کار است اما هرچه با خودم کلنجار میروم نمیتوانم فراموش کنم. شاید این چند خط بیمعنی و مفهوم مرهمی باشد بر این خشم، اما افسوس که در این حال نباید نوشت. حتا حوصله ندارم این متن رو دوباره بخونم و غلطهاش رو اصلاح کنم.
از اینکه مطلبی نامفهوم و آشغال توی وبلاگم میذارم از همه عذرخواهی میکنم اما دلم پره، خیلی پره.
۹۴/۰۲/۰۵